پایگاه اینترنتی رسمی علی کریمی

:.علی کریمی:. .: Ali Karimi :.

پایگاه اینترنتی رسمی علی کریمی

:.علی کریمی:. .: Ali Karimi :.

کریمی "علی بابا" داستان نیست!

این نخستین جمله‌های گزارش روزنامه‌ی die Welt آلمان درباره‌ی جدایی علی‌کریمی از بایرن مونیخ است. 

کریمی که ماهها و شاید روزهای پایانی حضورش را در بایرن مونیخ می‌گذراند، این روزها خبر اول بسیاری از رسانه‌های آلمان شده است.

die wett در ادامه گزارش خود نوشت: "تنها ده نفر در این جا حضور دارند، با این حال سر و صدای زیادی از خود به پا می‌کنند.آنها فریاد می‌زنند «علی»، «علی» و همواره «علی» کریمی پا به توپ می‌شود، دریبل می‌کند و … اکنون بیش از ده نفر تماشاگر نام او را فریاد می‌زنند، نام کوچک او را. متاسفانه حرفهای عربی که گفته می‌شود را نمی‌توان متوجه شد، کریمی توپ را از دست می‌دهد و پس از آن یک ضربه نصیبش می‌شود. او با قوزک ورم کرده در ورزشگاه «آل مکتوم» شهر دبی می‌لنگد. کریمی برای هواداران و شیوخ عرب دست تکان می‌دهد، علی نمی‌خندد و دیگر هم به میدان باز نمی‌گردد. پس از این هنگامی که در لابی ورزشگاه شیک ناچار به نشستن روی نیمکت است تا به خواست بسیاری از هوادارانش پاسخ بگوید و به آنها امضا بدهد و عکس یادگاری بگیرد، باز هم نمی‌خندد.

«علی کریمی» غمگین است. حضور ده روزه‌ی بایرن در ساحل خلیج‌فارس برای او هرگز خوش‌آیند نبود تا بخواهد به شادی بپردازد و هلهله برپا کند.


این ده روز تنها از نظر او می‌گذرند، او یک سال و نیم پیش که از اینجا (امارات) راهی اروپا شد، چه رویاهایی که در سرنداشت. رویاهایی که به حقیقت بدل نشدند. همانگونه که تاریخ برای علی دایی و وحید هاشمیان، دو هموطن دیگرش در بایرن سپری شد.

داستانی فراتر از هزار و یک شب، دوران حضور کریمی در بایرن هرگز تعریف کردنی نیست، اصلا افسانه‌ای نیست؟ این پانصد روز حضور تقریبی برای او تنها یک لطیفه است که پایان خوش و خرمی ندارد.

او همانند علی بابای داستان هزار و یک شب نیست، یا همانند علاالدین شخصیتی یاری‌گر ندارد. با وجود همه‌ی حقه‌هایش به گنج نمی‌رسد. او با یک خیال باطل زندگی می‌کند و همانند قهرمان زن رمان "باد" اثر مارلن هاوس هوفر رفتار می‌کند.

این بازیکن ایرانی قرار است حداکثر تا تابستان آینده بایرن مونیخ را ترک کند.

شاید هم در این روزها، اگر مونیخی‌ها با باشگاه پیشینش - الاهلی دبی - بتوانند بر سر بازگشت به تفاهم و توافق برسند، مونیخی‌ها مودب‌ترین و خوش‌برخوردترین بازیکنانشان را از دست می‌دهند و در مقابل "وینفرد شفر" سرمربی الاهلی، اگر این انتقال و جابجایی صورت بگیرد، بسیار خرسند و خوشحال خواهد بود.

مارتین هگله، مدیر امور بین‌الملل بایرن مونیخ می‌گوید: «نه» ترانسفر علی کریمی هیچ گاه جریانی با پس زمینه‌ی تجاری نبود.

هلگه می‌پرسد: مگر چه میزان پیراهن بایرن به فروش رفت؟ آیا فکر می‌کنید ما در یک سال و نیم گذشته در ایران فروشی داشته‌ایم؟

کریمی در ایران ستاره است. او را مارادونای آسیا می‌خوانند، با این حال شاید هموطنان او به آسانی غرورشان جریحه دار شده باشد. حتی بهترین تلاش‌های و عملکردهای او در بایرن هم چندان نمودی نداشت. در سال نخست حضورش در بایرن میشائیل بالاک او را از ترکیب خارج کرد و در دومین فصل حضورش که ماگات سرمربی بایرن، تنها پس از چند هفته زیر فشار بود، نخواست به او فرصت چندانی بدهد و البته این گونه هم شد.

ده نفر بودند که نامت را در دبی بدون وقفه فریاد می‌کشیدند: «علی». ده نفر بهتر از هیچ‌ کس است. علی، این یک مثل کهنه است، نمره یک در یک سرزمین بهتر از نفر دوم در یک شهر بودن است.

چندی پیش یک «علی» دیگر مرا مشغول کرده بود، هموطن و هم‌بازی پیشین تو در تیم ملی "علیرضا منصوریان" که پس از کوشش و حضور در "سنت پائولی" اکنون در تهران بازی می‌کند.

شخصیتی فوق‌العاده، نه به این خاطر که یک بار به مناسبت تولدم یک قوطی خاویار برایم فرستاد، بلکه به این خاطر که او طبیعی‌ترین انسان جهانی بود."

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود یه جادوگری بود نه از اون جادوگر های بد جنس قصه ها یه
جادوگر خوب که جادو ش دل همه رو برده بود اون عصای معجزه گر نداشت ولی
معجزه چرا . معجزه جادوگر لبخند بود و حس غرور شیرینی که وقتی قدم میزد
یا میدوید تو دل همه ما موج میزد.اون روز ها جادوگر خیلی عزیز بود .
  یه روزی جادوگر بار سفر بست رفت تا برای غریبه ها هم جادو کند و ما باز
هم دوستش داشتیم و یه روز قشنگ جادوگر رفت به سر زمینی که جادوگر کم نداشت
البته نه از جنس جادوگر ما ولی او
انجا هم محبوب شد و ما باز هم مغرور شدیم .
  جادو گر جادو کرد و جادو کرد تا اینکه توی یه شب زمستونی پای جادو گر
لغزید نه از روی سر به هوایی نه اون داشت باز هم جادو میکرد. حالا دیگه جادو
گر عصا داشت ولی معجزه....   کم کم
فراموشش کردیم آخه دیگه نمی تونست برامون جادو کنه ما خیلی خود خواهیم
.حتی وقتی که دوباره پاشد به جای اینکه دستش رو بگیریم بهش خرده گرفتیم که
دیگه برای ما مثل غریبه ها جادو
نمیکنه ما دلی رو که بارها   دلشادمون کرده بود ساده شکستیم.


  اما یه جای دیگه زیر همین آسمون یه نفر دیگه بود جادوگر نبود ولی محبوب
بود او هم پاش سر خرد او هم عصا به دست گرفت غریبه ها به او گفتند نمی
خواهندش ولی دوستان او فراموشش نکردند
و دستش رو گرفتند و گفتند با عصا هم دوستت داریم اخه اونها لبخند هایی که
او بهشان هدیه داده بود را به یاد داشتند.
  اما طفلکی جادوگر ما دوستاش زودتر از غریبه ها فراموشش کردند و وقتی
دوستان دادرس هم نباشند از غریبه ها چه انتظار؟ بله غریبه ها هم که دیدند
جادو گر تنهاست تنهای تنها به
رویشان نیآوردند که او به خاطر آنها به این روز افتاد و راحت از کنارش
گذشتند و گفتند که او از اول هم به درد ما نمیخورد .
  ولی آخه بی معرفت ها این رسمش نیست که تا وقتی که اون برامون جادو 
میکرد بپرستیمش و وقتی که دیگه نتونست حتی رهایش هم نکنیم بلکه خردش کنیم
عذابش بدهیم و غرور کسی رو که بارها
مغرور مان  کرد بشکنیم.
                                                       *************
    و حالا چه کسی پیدا میشه که به علی  خسته و تنهای ما کمک کنه. به خدا
علی فقط یه یا علی مردو نه لازم داره و یه دست دوستی